۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

انشا درمورد کودکی من

انشا کودکی در قالب ادبی 

اما واقعیت این است که زندگی هر چقدر که بزرگتر میشوی روی خشن و سخت و جدی اش را بیشتر به تو نشان میدهد.

هر روز اهدافت را دور تر و دور تر نشان میدهد و از تو میخواهد برای رسیدن به آنها بیشتر و بیشتر تلاش کنی.

و اینگونه است که همه روزگار بزرگسالی تو مشغول کار و تلاش بی وقفه میشود و وقتی به خودت می آیی می بینی .

همه چیزهایی که روزی عاشقانه دوست داشته ای کمترین اهمیت را در زندگی تو دارد.

دیگر وقت و حوصله زیادی برای مادرت که در کودکی سر روز پاهایش میگذاشتی و با نوازش هایش به خواب میرفتی نداری.

و پدری که انقدر قوی بود که تور را به آسمان پرتاب میکرد و قهرمان بزرگ کودکی ات بود حالا از نظر تو بد اخلاق و حوصله سر بر است.

انشا کودکی من پایه نهم

دیگر به نظرت بازی کردن بیهوده و مسخره است و شاید به همین دلیل است که بیشتر آدم ها وقتی بزرگ میشوند یادشان میرد خنده از ته دل و شادی بی دغدغه چه معنایی دارد.

عروسک هایی که روزگاری با دقتی مادرانه تر و خشکشان میکرد ، برایشان غذا درست میکردی و در آغوش میگرفتی دیگر به نظرت احمقانه و بی ارزش میرسند ولی خودت مثل یک عروسک بی اراده در دستان گرفتاری های روزگار اسیر شده ای و راه فراری نداری.

 پس حق داری هر از گاهی از ته دل آرزو کنی کاش هنوز بچه بودی .

نتیجه گیری :

کودکی روزگار خنده های از ته دل ، مهربانی بی توقع ، چشیدن طعم واقعی زندگی و باور های صادقانه است ، اما خواه ناخواه روزی تمام میشود و هیچ وقت برنمگیردد.

چیزی که باقی میماند این است که تلاش کنی هیچ وقت انقدر بزرگ نشوی که کودک شیطان درونت را به کشتن بدهی . انقدر جدی نشوی که نتوانی بخندی ، بدوی و بازی کنی ، انقدر بی رحم نشوی که نسبت به پدر و مادر و دوستانت سرد و بی عاطفه شوی و این که یادت نرود اگر کودکی شیرینی داشتی تلاش کنی حتی اگر شده برای یک لحظه به کودکی که زندگی سخت و ملال آوری دارد کمک کنی که بچگی کند. ان شا الله .

(: Modelo smart ensha 

بازنویسی حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت2

 

بازنویسی حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت.

بازنویسی حکایت صفحه 70 کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم

 

روزی روزگاری مردی جوان همراه همسرش درشهر کوچکی زندگی می کرد .

همسر مرد ، زنی کدبانو و خانه دار بود که همیشه سروقت برای او ناهار و شام حاضر می کرد . یک روز زن برای خرید به بیرون رفته بود و موقع ناهار شده بود ولی هنوز خبری از او نبود .

مرد که تا آن روز همیشه غذایش را سروقت خورده بود ، از شدت گرسنگی نمی دانست چه کند . از سر تنبلی سراغ سفره رفت تا شاید آنجا چیزی پیدا کند و تکه ای نان سوخته دید .

همان را در دهانش گذاشت و قورتش داد.چند دقیقه ای نگذشته بود که احساس کرد شکمش به شدت درد می کند . مرد از ترس جانش سریع خود را به دکتر رساند و ماجرا را برای او تعریف کرد .

دکتر پس از شنیدن حرف های مرد با خونسردی رو به منشی خود کرد و گفت : داروی چشم را بیاور تا چشمان این مرد را مداوا کنم.

مرد که از حرف دکتر شوکه شده بود گفت : من شکم درد دارد نه چشم درد. داروی چشم به چه درد من می آید!

دکتر گفت : اگر چشمانت خوب کار می کرد و درست می دیدی ، هیچ وقت نان سوخته را نمی خوردی و خودت را به این حال و روز نمی انداختی.

(: 7sc 

انشا طنز و غیرطنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

 

انشای طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

من یک موش آزمایشگاهی هستم. هربار که می خواهند چیز جدیدی کشف کنند مجبورم از استراحتم بزنم و اینها رویم آزمایش انجام دهند. یک روز خوش برایم نگذاشته اند! آن روز یکی از آن قدبلندها یک آمپولی به من زد که دادم به آسمان رفت اما انگار کر بود و صدای داد و بیداد مرا نمی شنوید! هر دفعه که وقت مرا می گیرند، انقدر بالای سرم بحث درسی می کنند که دیگر حوصله ام سر میرود و هر چه قدر می گویم دیگر بس است خسته شدم، انگار نه انگار! آخر سر هم معلوم نیست چه چیزی را به خورد من می دهند که مجبورم چند روزی را داخل شیشه، تک و تنها سر کنم. آخه من هم دل دارم درست نیست اینجا من را تنها می گذارند و میروند. آن روز با موش شیشه بغلی دوست شده بودم و از پشت شیشه باهم صحبت می کردیم او که از من بدتر بود اصلا جان صحبت کردن نداشت؛ یک کلمه حرف می زد و دو ذقیقه به خواب میرفت! نمی دانم روی این بدبخت چه چیزی را آزمایش می کردند! انقدر نگویید از شما موش ها چندشمان می شود اگر ما نباشیم که علم شما اینقدر ها هم پیشرفت نمی کند! هر روز چیز تازه ای کشف می کنند. تازه خیلی از چیزهایی که شما برای درمانتان می خورید را اول روی ما آزمایش می کنند اگر زنده ماندیم و حالمان بهم نخورد به شما هم می دهند! حالا بازهم بگویید شما را دوست نداریم:/ یک چیز را یادم رفت بگویم؛ من خیلی قلقلکی هستم! هربار که مرا از شیشه ام بیرون می آورند و دست کاری ام می کنند هی داد میزنم: وای قلقلکم اومد! وای به شکمم دست نزن! دستتو از کف پام بردار! اما انگار نه انگار! تقصیر خودشان است اینها مرا قلقلک می دهند من هم تکان می خورم و کارشان خراب می شود! یک ذره احساس هم داشته باشند بد نیست ها!!! خلاصه با ما دوست باشید:)

انشای غیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

سلام. من موش آزمایشگاهی هستم. محیط آزمایشگاه بسیار تمیز و مجهز است و آزمایشگر ها روی ما آزمایش های بسیاری انجام می دهند تا بتوانند چیزهای زیادی را کشف کنند و خیلی از بیماری ها را درمان کنند. من از اینکه روی ما موش ها آزمایش انجام می دهند ناراحت نیستم چون با این کارها می توان در علم پیشرفت کرد و خیلی از شماها از برخی از بیماری هایتان نجات پیدا کنید. خدا ما موش ها را طوری آفریده است که مناسب آزمایش های علمی هستیم. در آزمایشگاه، غذاهای ما کنترل شده است و هرکاری که انجام می دهیم، زیر نظر آزمایشگر های پرتوان و باهوش اینجا انجام می شود. هرچند گاهی مجبوریم در خوراک و خواب و کارهای شخصیمان، بسیاری از سختی ها را تحمل کنیم. با این حال هنگام شنیدن خبر پیروزی در آزمایش و کشف دارو و ماده جدید، تمام خستگی های ما هم به یکباره از تنمان بیرون می شود. اما گاهی ناراحتی هایی هم داریم مانند از دست دادن دوستانمان یا زمانی که یکی از موش ها حالش خراب می شود. اینجور اتفاقات خوب و بد در آزمایشگاه عادی است. دیدن آمپول و دارو برایمان ترسناک نیست. ما موش های آزمایشگاهی بر خلاف موش های کوچه و خیابان، تمیز هستیم و دوست نداریم دور و برمان کثیف و نامرتب باشد. این حرف های مرا با دیدن من تایید خواهید کرد! در آخر بگویم هیچ گاه در زندگی تان و از پست و جایگاهتان احساس ناامیدی نکنید چرا که هر موجودی در این عالم بی حکمت آفریده نشده است و تمام موجودات باید سعی کنند وجودشان سرشار از نفع و سود باشد.

(: Ensha bist 

انشا درباره روزمادر

.

موضوع انشاء مادر

زمان مطالعه: 20 دقیقه

انشاء درباره روز مادر

موضوع : انشا ساده ادبی درباره روز مادر

به مادر گفتم: “شرمنده ام که نه ماه بار سنگین مرا تحمل کردی.” او با مهربانی پاسخ داد: “نه ماه انتظار زیبایی بود که با دردی لذت بخش تو رابه من هدیه داد.” دوباره گفتم: ” می دانم از همان موقع از خواب صبحگاهی محرومت کردم.” با لبخندی گفت: ” موزیک گریه ات اجابت دعای چندین سحرگاهم بوده است.”

چقدر از بودن من خوشحال هستی مادر! آیا کسی دراین دنیای بزرگ پیدا می شود که مرا به اندازه تو دوست داشته باشد؟به محض ورودم به این دنیای رنگارنگ، فرشته ای من رابا دستان گرم و مهربانش در آغوش گرفت، ان فرشته تو بودی مادر زیبای من! و من چقدر خوش شانس بوده ام که مادری مانند تو دارم. وقتی در خانه حضور داری انگار خانه بوی بهشت می دهد و من می‌ترسم نکند روزی مرا از این بهشت محروم کنند.

 

چه شبها که تا صبح بالای سرم بیدار بودی و از من مراقبت کردی … مادر می خواهم بگویم اگر دور سفره خانه مان نشسته ایم و یک خانواده ایم تنها و تنها از برکت حضور توست!خانه مان هرشب روشن است، شاید کسی نداند اما من می دانم ستاره ای از آسمان هر شب مهمان سفره خانه ماست که نامش مادر است.زنده باشی مادر!

 

 

انشاء درباره روز مادر

انشا توصیف شخصیت مادر

موضوع انشا : انشا ساده در مورد مادر

مادر من خیلی مهربان است و من سعی می کنم قدر وی را بدانم. او صبح ها مثل خورشید خانم خانه ما را روشن می کند. من فکر می کنم مادرم توی صورتش یک گل زیبا دارد، وقتی برای رفتن به مدرسه من را بیدار می کند گل صورت او به من لبخند می زند.هر وقت سرم را روی سینه اش می چسبانم بوی خوب ان گل زیبا را می فهمم و شاد می‌شوم و صورتش را می بوسم.

مادرم با من بازی می کند، برایم غذا های خوشمزه می پزد، خانه ما هرروز پر از شادی و خنده است چون مادرم خیلی خوب و مهربان است.من مادرم را خیلی دوست دارم و جای او در قلب من است. سعی می کنم خوب به حرف هایش گوش کنم و به او احترام بگذارم ودر کارها به او کمک کنم. چون خدا در قرآن فرموده است: “به پدر و مادر خود نیکی کنید.”

 

انشاء درباره روز مادر

انشای عادی درباره روز مادر

موضوع انشا : مادر مهربان خود را توصیف کنید

همیشه این جمله را شنیده‌ایم که بهشت زیر پای مادران است. این جمله نشان دهنده بزرگی و عظمت، و همچنین جایگاه ویژه او نزد خداوند است. مادر مسئول پرورش و تعلیم و تربیت فرزندان بوده و اگر ما انسان‌های‌ خوبی باشیم در واقع نتیجه تربیت صحیح مادر است.

خداوند متعال و ائمه اطهار در احادیث بارها، ما رابه نیکی به پدر و مادر سفارش کرده‌اند و این موضوع مسئولیت سنگینی بر عهده ما می گذارد تا همیشه تلاش کنیم با کارهای خوب، ذره‌ای از محبت ان‌ها را جبران کنیم.اما متاسفانه اگر ما تمام عمرمان را صرف خدمت و محبت به مادرمان کنیم بازهم نمیتوانیم حتی گوشه کوچکی از زحمات مادر را جبران کنیم.

مادر نخستین تجربه عشق، نخستین آغوش و نخستین نوازش است. کسیکه بی منت و بی دریغ نهایت مهرش را تقدیم فرزند میکند حتی اگر ان‌ها بی محبت باشند، و هر دفعه که فرزندان اشتباهی مرتکب میشوند ان‌ها را می‌بخشد و دوباره در آغوش میگیرد. لحظه‌هایش رابا دعا برای فرزندانش می‌گذراند و مدام برایشان نگران است.

درباره مادر خود بنویسید

 

شادی او زمانی تکمیل میشود که فرزندانش شاد و خوشحال باشند. حضورش در خانه گرما بخش است و نبودنش فضای خانه رابه مکان بی روح و سوت و کوری تبدیل میکند که نمی توان ان را تحمل کرد و آغوش پر مهرش تمام دلهره‌ها و نگرانی‌های‌ روز را از بین میبرد.

زمان‌هایی است که از او دور می شویم و معنی دلتنگی را می‌فهمیم و با تمام وجود آرزو میکنیم کاش کنارمان بود. شاید بعضی از ما تا زمانی که مادرمان کنار ما است قدرش را ندانیم اما همین که وی را از دست دادیم تازه متوجه می شویم که بخش بزرگی از زندگی مان از دست رفته و دیگر قابل برگشت نیست، و تمام اتفاقات ساده زندگی که هنگام بودنش اتفاق می‌افتد برایمان شکل رویا و آرزو را پیدا میکند.

مادر و عشق او با هیچ چیز و هیچکس دیگر قابل مقایسه نیست، آرامشی که یک لبخند ساده او به ما می دهد را در هیچ جای دیگری نمی توان پیدا کرد. زمانی که در زندگی دچار مشکلات می شویم و یا در کارهایمان شکست می خوریم اوست که ما را حمایت میکند و به ما انگیزه دوباره میدهد تا تلاش کنیم و موفقیت‌هایی در زندگی به دست بیاوریم.

مادر مقدس‌ترین موجود روی زمین به شمار رفته و مادر زیباترین و گرانبهاترین هدیه الهی است که برای هرکس به ارمغان آورده است. و هر لحظه اطاعت وعبادت این موجود پاک و مقدس هر انسان روشنفکر لازم است و هرکس اگر خواهان کسب رضای خداوند متعال باشد با ید به بهترین صورت اطاعت و احترام مادر را داشته باشد.ودر آخر، واژه‌ها بسیار کوچک‌تر از ان هستند که وی را ان طور که شایسته است، توصیف کنند. امید است همه ی ما فرزندان خوبی برای مادران باشیم..

(: Delgram 

درگذشت علی انصاریان

درگذشت یکی دیگر از چهره‌های مطرح ورزش ایران بر اثر ویروس کرونا با واکنش‌های متعددی رو به رو بوده است.

به گزارش مشرق، علی انصاریان، مدافع اسبق تیم‌های استقلال و پرسپولیس تهران، امروز (چهارشنبه) بر اثر ابتلا به ویروس کرونا، در ۴۳ سالگی درگذشت. 

انصاریان که از هفته گذشته به دلیل درگیری با بیماری کووید-۱۹ در بیمارستان بستری شد از روز گذشته تحت درمان به همراه دستگاه تنفسی تهاجمی قرار گرفت و به کما رفته بود.

او وضعیت ناپایداری داشت و افت اکسیژن و همچنین درگیری صد درصد ریه‌هایش با این ویروس در نهایت یکی از ستاره‌های اخیر فوتبال ایران را آسمانی کرد.

علی انصاریان

او به همراه مهرداد میناوند و به دلیل درگیری شدید ریه و ابتلا به ویروس کرونا در بیمارستان بستری شد و در فاصله یک هفته، هر دو ستاره اسبق فوتبال ایران جان خود را از دست دادند.

درگذشت انصاریان همانند میناوند جامعه فوتبال و اهالی این رشته ورزشی را همانند مردم ایران داغدار کرد تا واکنش‌ها و بازتاب‌های گوناگونی در این مورد شکل بگیرد.

انشا درمورد محسن فخری زاده

 شهید محسن فخری‌زاده

یکی از دانشمندان رده بالای هسته ای-موشکی کشور ترور شد

 

(پانه دانشمند هسته ای ایران مورد حمله تروریست‌ها قرار گرفت و به درجه شهادت نائل شد.

 

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل معاونت پرورشی و فرهنگی، محسن فخری‌زاده مهابادی در سال 1336 در قم متولد شد و در۷ آذر ۱۳۹۹ در منطقه آبسرد دماوند به دست عاملان استکبار به شهادت رسید.

وی دارای تحصیلات کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای بود. از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی و تشکیل سپاه به عضویت سپاه در آمد و درجه نظامی سرتیپ پاسدار را داشت.

با تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی (تیم ۳۲) در سال ۱۹۸۳ در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران ، فخری زاده از همان ابتدای تشکیل در این مرکز فعالیت خود را شروع کرد.

محسن فخری زاده از سال ۱۹۹۲ بعنوان عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه، امکانات این دانشگاه را در جهت تحقیقات هسته ای بکار گرفت و سپس رییس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او رییس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) بود.

لازم به ذکر است نام محسن فخری‌زاده به عنوان یکی از پنج شخصیت ایرانی که در فهرست ۵۰۰ نفره قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارین پالیسی منتشر شده است.

نام فخری‌زاده تحت عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح و رئیس پیشین مرکز تحقیقاتی فیزیک (PHRC) در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی، در فهرست تحریم شدگان ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت.

محسن فخری‌زاده تنها دانشمند هسته‌ای ایرانی است که بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نام او را مستقیما در شو تبلیغاتی سال گذشته خود به زبان آورد و مدعی شد روی برنامه تسلیحاتی اتمی کار می‌کرده است.

محسن فخری زاده از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات علمی در کشور بوده است.

ترور این دانشمند حوزه موشکی کشور در منطقه آبسرد دماوند (استان تهران) اتفاق افتاده است و پس از حادثه متاسفانه تلاش‌ها برای احیای این شخص به نتیجه نرسیده و این دانشمند به شهادت رسیده است.

معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش شهادت این دانشمند بزرگ را به پیشگاه رهبر معظم انقلاب، خانواده آن شهید و عموم ملت ایران تبریک و تسلیت عرض می کند.

انشا درمورد پرواز بدون بال

انشا پرواز بدون بال پایه نهم ادبی

مقدمه:

بال می گسترانم روبه رویاهای رنگی،فرداهای روشن،آدمک های توخالی که نه امر می کنند نه لگد به بخت می زنند، پرواز می کنم تا دور شوم از این شهر شلوغ که ابرهای سیاه سقف خانه اشان است. اینجا جای ماندن نیست باید پر گرفت و رفت.

تنه انشاء:

صدای قطره های آب به گوش می رسد،گویی ابرها گیسوانشان را پریشان کرده اند و باری دیگر فضا را عطرآگین کرده اند. خسته ام،خسته از درهای قفل شده،خسته از راه رفتن ها و نرسیدن ها،باید سفر کرد،سفری به دور دست ها،اما به کجا؟/باچه؟؟!کاش بالی داشتم تا پرواز می کردم،

از این شهر یا نه از این سیاره می رفتم. چند ساعتی را در سکوت از آن بالا به پایین دست ها می نگریدم. شاید آن وقت ها می فهمیدم زندگی ناچیزتر از این حرف هاست که دم و بازدم هایم همراه با سوز و حسرت همراه باشد.

صدای قطره های باران در سرم اکو می شود. مثل تیک تاک ساعت،ناخوداگاه همراه با صدایش پلک چشمانم سنگین می شود. سنگین وسنگین تر تا زمانی که به طور کامل بسته می شود گویی سبک می شوم. آنقدر سبک که خود را کمی بالاتر از سطح زمین می بینم مثل پر به بالاها نگاه می کنم،به فراز آسمان ها،هرچه بیشتر نگاه می کنم در نظرم به آن نزدیک تر می شوم،آنقدر نزدیک که رنگین کمان را با دستانم لمس می کنم،آفتاب آنجا پرقدرت تر می تابد، نسیم خنک موهایم را به بازی می گیرد.

آنجا هم پای پرندگان اوج می گیرم،به پایین نگاه می کنم! هیچ چیزی قابل دید نیست!گویی زمانی که آنجایم چشم هایم هیچ چیز دیگر را نمی بیند. آنجا که بودم سکوت محض بود. هوا پاک بود خبری از قضاوت و بدخلقی نبود گویی آن لحظه به آرزویم رسیده بودم! آری پرواز کرده بودم اما چگونه؟! من که بال نداشتم. ته دلم صدایی آمد. مگر پرواز بدون بال نمی شود؟! جواب در مغزم اکو شد. می شود،می شود،می شود.

نتیجه گیری:

آنگاه که بخواهیم،خواسته هایمان اجابت می شود حتی اگر بال برای پرواز نداشته باشیم یا حتی چشم برای دیدن!

انشا درمورد ویروس کرونا

 

انشا در مورد ویروس کرونا

انشا اول درباره ویروس کرونا

 

به گزارش مشاورگروپ انشا در مورد کرونا به نقل از سایت سون اسکول :

 

مقدمه : کرونا ، کلمه ای که به همراه خود وحشت مردم ، استرس مبتلایان از مرگ و اندوه خانواده هایشان را به دوش می کشد ، شاید کمتر کسی قبل از اتفاقات اخیر از وجود چنین ساختاری خبر داشت ولی این اتفاق نیز مانند بمبی در زندگی ما منفجر شد .

بند : کرونا ، مثال بارزی است برای این مثل که مرگ در نمی زند! ، کرونا ، ترسی آموزنده است ، کرونا به ما یادآوری می کند که گاهی چه زود دیر می شود ، به ما یادآوری میکند که امروز و فردا نکنیم و از فرصت اندکی که در زندگی در اختیار داریم برای دوست داشتن ، ریسک کردن ، به معنای واقعی زندگی کردن استفاده کنیم!

کرونا به ما یادآوری کرد ، زمان کمی برای موفقیت و در آغوش کسیدن عزیزان خود داریم ، به ما یادآوری کرد تمامی انسان ها ، چه فقیر یا ثروتمند ، چه سفید یا سیاه از نظر خدواند یکی هستند و هیچکدام با نژاد و رنگ خود نمی توانند جلوی بیماری یا عذاب الهی را بگیرند ، همانطور که این ویروس در تمامی دنیا پخش شد!

فارغ از بحث احساسی ، به ما یادداد که پیشرفت در علم ، همکاری و وحدت مردم چقدر می تواند جلوی بزرگ شدن مشکل را بگیرد ، مانند مردم چین و به ما یادداد که ار موقعیت ها و انسان هایی که به ویروس بدبینی و منفی نگری مبتلا هستند دوری کنیم و خودرا با ماسک آگاهی و بصیرت و انسان دوستی مجهز کنیم.

گاهی اوقات اینگونه مشکلات به ما شخصیت اصلی افراد را نمایان می کنند ، کسانی که در هنگام آسانی وعده و وعیدهایی می دهند و در هنگام سختی تنها چیزی که به آن فکر میکنند و نجات می دهند ، خودشان هستند ، چه بسا که افرادی از خانواده ی خود در این سختی باشد و از ترس مبتلا شدن حتی به آن ها نزدیک هم نشوند.

نتیجه : فارغ از موارد منفی و مضر بی شمار ویروس ها ، فهمیدیم که می توان اندکی خوشبین بود و از تک تک عناصر زندگانی لذت برد و خوشحال بود و از آن ها به عنوان کلیدی برای درب زندگانی خود استفاده کرد.

 

انشا دوم درباره بیماری کرونا

مقدمه : کرونا نام ویروسی است که این روز ها سرو صدای زیادی برپا کرده است و افراد زیادی را مبتلا کرده است . این ویرویس ابتدا از ووهان چین به جهان سرایت کرد و گفته می شود که عامل اصلی آن ، خفاش ها باشند . با اینکه کرونا کشندگی کمتری نسبت به آنفولانزا دارد ، ولی قدرت سرایت آن به حدی بالاست که در کمتر از یک ماه ، به کشور های زیادی ، از جمله ژاپن ، آمریکا ، ایتالیا و حتی ایران رسیده است.

بدنه : لازم است که در این شرایط بهداشت فردی و عمومی را رعایت کنیم تا از گسترش آن پیشگیری کنیم.مثلا تا می توانیم از رفتن به مکان های شلوغ مثل اتوبوس ، مترو ، سینما و … خودداری کنیم و اگر در مکان های شلوغ حضور داشتیم ، حتما از ماسک استفاده کنیم و پس از رسیدن به خانه ، دست هایمان را با آب و صابون بشوییم و ضد عفونی کنیم.همچنین از دست دادن و روبوسی کردن با دیگران پرهیز کنیم .

علائم اولیه کرونا ، شباهت زیادی به آنفولانزا دارد و در نگاه اول ممکن است با سراخوردگی اشتباه گرفته شود . ازجمله این علائم میتوان به تب ، سرفه ،تنگی نقس ، آبریزش بینی و… اشاره کرد. درصورتی که این علائم را داشتید ، حتما به پزشک مراجعه کنید و از میوه های دارای ویتامین ث و مایعاتی مانند آش و سوپ استفاده کنید.همچنین تا زمانی که کاملا خوب نشده اید ، در خانه بمانید و استراحت کنید .

کرونا با تمام نگرانی ها و مشکلاتی که با خود آورده ، حاشیه های زیادی هم به دنبال داشته.از جمله آن ها ، می توان به کمبود ماسک و وسائل بهداشتی در داروخانه ها و مراکز بهداشتی اشاره کرد که مردم را نگران کرده است.افرادی که از وضعیت موجود در جامعه در جهت رسیدن به سود بیشتر استفاده می کنند و جان مردم را به خطر می اندازند ، باید خود را به جای مبتلایان به این ویروس و مردم نگران بگذارند و در جهت حل مشکلات تلاش کنند

نتیجه : “بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار.”

این شعر سعدی هشداری است برای همه جهانیان تا دست در دست یکدیگر دهند و مرز های جغرافیایی را نادیده بگیرند.رنگ پوست ، نژاد ، زبان ، اختلافات و تنش ها را کنار بگذارند و بدانند که با هم می توانند جهانی بهتر برای خودشان بسازند ، در مواقعی نظیر این ، از هرگونه کمک مالی ، دارویی و بهداشتی دوری نکنند و مبتلایان به ویروس را همانند خانواده خودشان حمایت کنند.

 

انشا سوم در مورد ویروس کرونا

مقدمه : کرونا ، ویروسی ناشناخته است که در انتهای ماه بهمن وارد کشور ما شد . هیچ یک از ما حتی فکر نمی کردیم که این ویروس ماه ها ما را در خانه هایمان زمین گیر کند . در چندماه اول فکر می کردیم می توانیم با قرنطینه کردن خودمان در خانه هایمان شر ویروس کرونا را بکنیم . از خیر دید و بازدید های عید نوروز گذشتیم و به امید اینکه شرایط زودتر درست شود کسب و کار ها را رها کردیم .

بدنه : ولی نه ، انگار کرونا به این زودی ها دست بردار نبود . از آن سو ، مشکلات اقتصادی ترس مردم از ویروس کرونا را گرفت و شرایط و زندگی ها را به روال قبلی مان بازگرداند بدون در نظر اینکه هر روز عده زیادی از مردم کشور به این بیماری مبتلا می شوند و جانشان را از دست می دهند.

علاوه بر این ، پزشکان ، پرستاران و کادر درمان بیمارستان خسته شده اند و ماسک های چند لایه و لباس های ویژه در هوای گرم تابستان انرژی آن ها را گرفته است .  این انسان های شریف ماه هاست که روی خانه خود را ندیده اند و از خانواده هایشان دور مانده اند و شمار قابل توجهی از آن ها نیز در راه نجات جان دیگران ، جان خودشان را از دست داده اند.

بنابرین وظیفه همه ماست که تا حد امکان دستورالعمل های بهداشتی نظیر استفاده از ماسک و فاصله گذاری اجتماعی را رعایت کنیم تا از ابتلا به این ویرویس خطرناک پیشگیری کنیم . همچنین باید سفرها و مسافرت های تفریحی مان را به خاطر خودمان و دیگران به فراموشی بسپاریم.

 نتیجه : ویروس کرونا با همه بدی ها و اذیت هایی که داشته است ، چیز های خوب زیادی هم به ما یاد داده است . به ما یاد داده که قدر چیز هایی که داشتیم را بدانیم و بابت آن ها شکر گزار باشیم . حال ، تنها چیزی که از دست ما بر می آید این است که پروتکل های بهداشتی را رعایت کنیم تا باز هم لحظات خوش با هم بودن را تجربه کنیم .

منبع:مشاورگپ

ضرب المثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

باز آفرینی مثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

باز آفرینی مثل زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

انشا صفحه 76 کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم

 

انشا اول در مورد زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

 

چند صد سال پیش ، فردی به نام ابویزید در منطقه ای نزدیک رود نیل زندگی می کرد . شهری در آن منطقه وجود داشت که اهالی اش به آیین های مختلف معتقد بودند و حاکم آن شهر هم فردی ظالم و ستمکار بود که با نام دین یهود ، به انجام هر کار زشتی می پرداخت .

 

 

در این شهر ، یهودیان حرف اول و آخر را می زدند و اگر متوجه می شدند که فردی بین آن هاست که به دین آن ها ایمان ندارد ، او را آنقدر اذیت می کردند تا سرانجام به دین آن ها ایمان بیاورد . در این شهر خبری از کمک به مظلوم و گرفتن دست فقیران نبود . نیازمندان این شهر رفته رفته نیازمندتر می شدند و ثروتمندان رفته رفته ثروتمندتر و غنی تر.

 

 

ابویزید که به تازگی در این شهر ساکن شده بود ، نتوانست این وضعیت را تحمل کند . بالاخره قفل کلامش باز شد . به میدان اصلی شهر رفت و مردم را به یاری از همدیگر فرا خواند . مردم را فراخواند تا در برابر ظلم و ستم یهودیان با ایستند و دیگر مطیع حرف های آن ها نباشند.

 

 

 

ابویزید از سرنوشت شومی که در انتظارش بود خبر دار نبود . سربازان حاکم آمدند و ابویزید را دست گیر کردند . مردم هم که می دانستند اگر پایشان را از گلیمشان دراز تر کنند چه در انتظارشان است ، هیچ کاری نکردند .

 

همین که ابویزید در محضر حاکم حاضر شد ، دستور اعدام صادر شد ؛ چرا که حاکم خوش نداشت صدای مخالفانش را هر روز بشنود . آخرین جمله که ابویزید شنید این بود : در اینجا ما یک جمله خیلی مهم داریم : زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد .


بازنویسی حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت

 

بازنویسی حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت

بازنویسی حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت 

بازنویسی حکایت صفحه 70 کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم

 

روزی روزگاری مردی جوان همراه همسرش درشهر کوچکی زندگی می کرد .

 

همسر مرد ، زنی کدبانو و خانه دار بود که همیشه سروقت برای او ناهار و شام حاضر می کرد . یک روز زن برای خرید به بیرون رفته بود و موقع ناهار شده بود ولی هنوز خبری از او نبود .

 

مرد که تا آن روز همیشه غذایش را سروقت خورده بود ، از شدت گرسنگی نمی دانست چه کند . از سر تنبلی سراغ سفره رفت تا شاید آنجا چیزی پیدا کند و تکه ای نان سوخته دید .

 

همان را در دهانش گذاشت و قورتش داد.چند دقیقه ای نگذشته بود که احساس کرد شکمش به شدت درد می کند . مرد از ترس جانش سریع خود را به دکتر رساند و ماجرا را برای او تعریف کرد .

 

دکتر پس از شنیدن حرف های مرد با خونسردی رو به منشی خود کرد و گفت : داروی چشم را بیاور تا چشمان این مرد را مداوا کنم.

 

مرد که از حرف دکتر شوکه شده بود گفت : من شکم درد دارد نه چشم درد. داروی چشم به چه درد من می آید!

 

دکتر گفت : اگر چشمانت خوب کار می کرد و درست می دیدی ، هیچ وقت نان سوخته را نمی خوردی و خودت را به این حال و روز نمی انداختی.

اگر نمیتوانید انشا بنویسید از الان با انشا بیست اماده اید.
پس فرصت را از دست ندهید.
ما برای شما تضمین میکنیم.
http://enshabist.blog.ir
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان