۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا های پایه نهم» ثبت شده است

انشا صفحه 67 نهم

7 طبیعت شروع آغازین و پایانی پرسش

انشا با ویژگی آغازین و پایانی در مورد طبعیت صفحه 67

مقدمه:احساسات درونیت چیست؟ آنچه که مغزت فرمان می دهد! آیا مسیری را که پیش می روند را می پسندی؟ آیا اینگونه درست است؟

تنه انشا: از زمانی که چشم گشودیم توانستیم اطراف خود را تشخیص دهیم و خواندن و نوشتن را بیاموزیم به ما گوش زد کرده اند، دیکته کرده اند و ما هزار بار حتی به زبان آورده ایم که باید از طبیعت خود مراقبت کنیم. باید آن را بپرورانیم و به درستی از آن استفاده کنیم. اما همانطور که مشاهده می کنیم برخلاف این گفته ها در مسیری اشتباه پیش می رویم. روز به روز طبیعت روبه ویرانی و نابودی سوق پیدا می کند و زباله ها بیشتر می شوند، دریا تیره تر و جنگل بی شاخ و برگ تر می گردد. طوری شده است که حیوانات هم از ما رو برمی گردانند و از ما می ترسند. چه می شد اگر ما و هم نوعانمان کمی بیشتر به دنیای اطرافمان توجه نشان دهیم و دست در دست هم هر کدام رشته ی طویل این مسیر را بگیریم و با اتحاد و میهن دوستی، میهن خود را سربلند و زیباتر کنیم. به کجای دنیا برمی خورد اگر زباله ایی روی زمین دیدیم برداریم و در سطل زباله بریزیم. اگر شاخه های درختان را قطع نکنیم و در جنگل ها آتش روشن نکنیم و یا اگر روشن کردیم آن را به امان خدا نگذاریم. درخت بکاریم و درختی را قطع نکنیم زیرا این ها سرمایه های ما چه اکنون و چه در آینده هستند. چه برای تامین اکسیژن ما چه برای امرار معاش زندگی ما و آیندگان ما. بیاییم کمی خودخواهی را کنار بگذاریم و بیشتر به فکر زیبایی های جهان باشیم و برای حفظ زیبایی و بقای آن بیشتر تلاش کنیم و دست از ناامیدی و افسوس خوردن برداریم. بیاییم با هم فکری راهی برای این معضل بیندیشیم. نظر شما چیست؟ آیا شما تاکنون راهی برای این معضل اندیشیده اید؟
.
ensha baz-

انشا طنز و غیرطنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

 

انشای طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

من یک موش آزمایشگاهی هستم. هربار که می خواهند چیز جدیدی کشف کنند مجبورم از استراحتم بزنم و اینها رویم آزمایش انجام دهند. یک روز خوش برایم نگذاشته اند! آن روز یکی از آن قدبلندها یک آمپولی به من زد که دادم به آسمان رفت اما انگار کر بود و صدای داد و بیداد مرا نمی شنوید! هر دفعه که وقت مرا می گیرند، انقدر بالای سرم بحث درسی می کنند که دیگر حوصله ام سر میرود و هر چه قدر می گویم دیگر بس است خسته شدم، انگار نه انگار! آخر سر هم معلوم نیست چه چیزی را به خورد من می دهند که مجبورم چند روزی را داخل شیشه، تک و تنها سر کنم. آخه من هم دل دارم درست نیست اینجا من را تنها می گذارند و میروند. آن روز با موش شیشه بغلی دوست شده بودم و از پشت شیشه باهم صحبت می کردیم او که از من بدتر بود اصلا جان صحبت کردن نداشت؛ یک کلمه حرف می زد و دو ذقیقه به خواب میرفت! نمی دانم روی این بدبخت چه چیزی را آزمایش می کردند! انقدر نگویید از شما موش ها چندشمان می شود اگر ما نباشیم که علم شما اینقدر ها هم پیشرفت نمی کند! هر روز چیز تازه ای کشف می کنند. تازه خیلی از چیزهایی که شما برای درمانتان می خورید را اول روی ما آزمایش می کنند اگر زنده ماندیم و حالمان بهم نخورد به شما هم می دهند! حالا بازهم بگویید شما را دوست نداریم:/ یک چیز را یادم رفت بگویم؛ من خیلی قلقلکی هستم! هربار که مرا از شیشه ام بیرون می آورند و دست کاری ام می کنند هی داد میزنم: وای قلقلکم اومد! وای به شکمم دست نزن! دستتو از کف پام بردار! اما انگار نه انگار! تقصیر خودشان است اینها مرا قلقلک می دهند من هم تکان می خورم و کارشان خراب می شود! یک ذره احساس هم داشته باشند بد نیست ها!!! خلاصه با ما دوست باشید:)

انشای غیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

سلام. من موش آزمایشگاهی هستم. محیط آزمایشگاه بسیار تمیز و مجهز است و آزمایشگر ها روی ما آزمایش های بسیاری انجام می دهند تا بتوانند چیزهای زیادی را کشف کنند و خیلی از بیماری ها را درمان کنند. من از اینکه روی ما موش ها آزمایش انجام می دهند ناراحت نیستم چون با این کارها می توان در علم پیشرفت کرد و خیلی از شماها از برخی از بیماری هایتان نجات پیدا کنید. خدا ما موش ها را طوری آفریده است که مناسب آزمایش های علمی هستیم. در آزمایشگاه، غذاهای ما کنترل شده است و هرکاری که انجام می دهیم، زیر نظر آزمایشگر های پرتوان و باهوش اینجا انجام می شود. هرچند گاهی مجبوریم در خوراک و خواب و کارهای شخصیمان، بسیاری از سختی ها را تحمل کنیم. با این حال هنگام شنیدن خبر پیروزی در آزمایش و کشف دارو و ماده جدید، تمام خستگی های ما هم به یکباره از تنمان بیرون می شود. اما گاهی ناراحتی هایی هم داریم مانند از دست دادن دوستانمان یا زمانی که یکی از موش ها حالش خراب می شود. اینجور اتفاقات خوب و بد در آزمایشگاه عادی است. دیدن آمپول و دارو برایمان ترسناک نیست. ما موش های آزمایشگاهی بر خلاف موش های کوچه و خیابان، تمیز هستیم و دوست نداریم دور و برمان کثیف و نامرتب باشد. این حرف های مرا با دیدن من تایید خواهید کرد! در آخر بگویم هیچ گاه در زندگی تان و از پست و جایگاهتان احساس ناامیدی نکنید چرا که هر موجودی در این عالم بی حکمت آفریده نشده است و تمام موجودات باید سعی کنند وجودشان سرشار از نفع و سود باشد.

(: Ensha bist 

انشا درمورد پرواز بدون بال

انشا پرواز بدون بال پایه نهم ادبی

مقدمه:

بال می گسترانم روبه رویاهای رنگی،فرداهای روشن،آدمک های توخالی که نه امر می کنند نه لگد به بخت می زنند، پرواز می کنم تا دور شوم از این شهر شلوغ که ابرهای سیاه سقف خانه اشان است. اینجا جای ماندن نیست باید پر گرفت و رفت.

تنه انشاء:

صدای قطره های آب به گوش می رسد،گویی ابرها گیسوانشان را پریشان کرده اند و باری دیگر فضا را عطرآگین کرده اند. خسته ام،خسته از درهای قفل شده،خسته از راه رفتن ها و نرسیدن ها،باید سفر کرد،سفری به دور دست ها،اما به کجا؟/باچه؟؟!کاش بالی داشتم تا پرواز می کردم،

از این شهر یا نه از این سیاره می رفتم. چند ساعتی را در سکوت از آن بالا به پایین دست ها می نگریدم. شاید آن وقت ها می فهمیدم زندگی ناچیزتر از این حرف هاست که دم و بازدم هایم همراه با سوز و حسرت همراه باشد.

صدای قطره های باران در سرم اکو می شود. مثل تیک تاک ساعت،ناخوداگاه همراه با صدایش پلک چشمانم سنگین می شود. سنگین وسنگین تر تا زمانی که به طور کامل بسته می شود گویی سبک می شوم. آنقدر سبک که خود را کمی بالاتر از سطح زمین می بینم مثل پر به بالاها نگاه می کنم،به فراز آسمان ها،هرچه بیشتر نگاه می کنم در نظرم به آن نزدیک تر می شوم،آنقدر نزدیک که رنگین کمان را با دستانم لمس می کنم،آفتاب آنجا پرقدرت تر می تابد، نسیم خنک موهایم را به بازی می گیرد.

آنجا هم پای پرندگان اوج می گیرم،به پایین نگاه می کنم! هیچ چیزی قابل دید نیست!گویی زمانی که آنجایم چشم هایم هیچ چیز دیگر را نمی بیند. آنجا که بودم سکوت محض بود. هوا پاک بود خبری از قضاوت و بدخلقی نبود گویی آن لحظه به آرزویم رسیده بودم! آری پرواز کرده بودم اما چگونه؟! من که بال نداشتم. ته دلم صدایی آمد. مگر پرواز بدون بال نمی شود؟! جواب در مغزم اکو شد. می شود،می شود،می شود.

نتیجه گیری:

آنگاه که بخواهیم،خواسته هایمان اجابت می شود حتی اگر بال برای پرواز نداشته باشیم یا حتی چشم برای دیدن!

انشا فضاپیما پایه نهم

انشا درون یک فضاپیما را که روی کره ماه فرود آمده (صفحه 58 نگارش نهم)

انشا صفحه 58 نگارش نهم (درون یک فضاپیما را که روی کره ماه فرود آمده)

انشا صفحه 58 نگارش نهم (درون یک فضاپیما را که روی کره ماه فرود آمده)

 

انشا صفحه ۵۸ نگارش نهم درباره در مورد درباره درون یک فضاپیما را که روی کره ماه توقف کرده تصور کنید و تصویر ذهنی خود را بنویسید کوتاه تصویر نویسی آزاد از سایت انشابیست دریافت کنید.

تمام کارها که انجام شد، سوار فضاپیما شدیم تا راهی فضا شویم و چهره ی واقعی ماه تابان را ببینیم. پس از خداحافظی با دوستانمان در ایستگاه زمینی، درهای سفینه فضایی مان بسته شد. چهار نفر بودیم. کمربندمان را بستیم و محکم نشستیم؛فضاپیما با آخرین سرعتش از زمین بلند شد و مسیری تقریبا مستقیم را رو به آسمان طی کرد.

در آن لحظه نمیدانستیم چشمانمان را ببندیم یا باز نگه داریم حتی اگر چشمانمان را هم باز میکردیم، آنقدر سرعت فضاپیما بالا بود که نمی توانستیم چیزی را از شیشه ببینیم! صدای داد و هوارمان فضاپیما را پر کرده بود! هم با شنیدن صداهایمان خنده مان می گرفت هم تلاش می کردیم کمی از ترسمان بکاهیم!

چون اولین سفرمان به فضا بود و ما نمیدانستیم با چه صحنه هایی روبه رو خواهیم بود. هدف ما یک سفر تحقیقاتی روی کره ماه بود. نمیدانیم چه قدر طول کشید که آرام آرام سرعت فضاپیما کم شد. سفینه فضایی پس از طی کردن مسیری،بالاخره در ایستگاه فضاییمان فرود آمد.

از شیشه های سفینه که به بیرون نگاه می کردیم، آسمان زیباتر از همیشه به نظر می رسید. در سفینه را باز کردیم و در حالیکه در فضای جو، معلق بودیم، خود و سفینه مان را روی کره ماه دیدیم. قیافه مان این بار دیدنی تر بود. می توانستیم پاهایمان را بالا بگیریم بدون آن که پایین بیفتیم.خلاصه قبل از شروع تحقیقاتمان، دقایقی را بازی کردیم!

تا به حال کره ماه را اینطور واضح و شفاف ندیده بودیم! اصلا آن کره ی ماهی که ما از زمین به آن نگاه می کردیم کلی با این فرق داشت! شب ها که از زمین که به ماه نگاه می کردیم، آن را تکه ای گرد و گاهی هلال میدیدیم که مانند خورشید به زیبایی می تابد و درخشان است. اما حالا که در روی همان ماه تابان بودیم، تمامش چاله و چوله بود! ا فضاپیمای ما هم در گوشه ای از این ناهمواری های کره ماه فرود آمده بود.

اگر نمیتوانید انشا بنویسید از الان با انشا بیست اماده اید.
پس فرصت را از دست ندهید.
ما برای شما تضمین میکنیم.
http://enshabist.blog.ir
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان